محتشم کاشانی (غزلیات)/صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
ظاهر
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو | ضبط تو دید و جست برون از کمند تو | |||||
ای پای تا به سر چونی قند دلپسند | افغان که طعمهی مگسانست قند تو | |||||
دست مرا که ساختهای زیر دست غیر | کوتاه به ز میوهی نخل بلند تو | |||||
چند افکنی در آتش سوزان دل مرا | هست این سیاه روز دل من پسند تو | |||||
ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد | با من چه میکند خلف ارجمند تو | |||||
دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی | در سینهی من آن دل هجران پسند تو | |||||
تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور | میبارد از لب و دهن نوشخند تو | |||||
امروز کو که باز بتر بیندت به من | بدگوی من که دوش همی داد پند تو | |||||
چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم | دستی که میزدم به عنان سمند تو |