محتشم کاشانی (غزلیات)/آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
ظاهر
| آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است | چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است | |||||
| کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان | صف مژگان درازت که پر آن تیر است | |||||
| رتبهی عشق رقیب از نگهش یافتهای | که ز نظارهی او رنگ تو بیتغییر است | |||||
| تا خطت یافته تحریر رخ ساده رخان | پیش رخسار تو خطیست که بیتحریر است | |||||
| کرده صد کار فزون در دل تو نالهی من | چه کند آن چه نکرد است همین تاثیر است | |||||
| در مهمات اسیران که به جان در گروند | آن چه تقصیر مرا نیست تو را تقصیر است | |||||
| محتشم کرد سراغ دل ازان سلسله مو | گفت دیوانگی کرده و در زنجیر است | |||||