محتشم کاشانی (غزلیات)/رسید باز طپاننده کبوتر دل
ظاهر
| رسید باز طپاننده کبوتر دل | سبک کنندهی تمکین ز صبر لنگر دل | |||||
| خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه | که شد عیان علم پادشاه کشور دل | |||||
| رسید شاه سواری که در حوالی او | به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل | |||||
| چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد | ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل | |||||
| پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم | چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل | |||||
| ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن | که جان فریفتهی اوست صد برابر دل | |||||
| ز جان محتشم آواز الامان برخاست | کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل | |||||