محتشم کاشانی (غزلیات)/کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
ظاهر
| کنون که خنجر بیداد یار خونریز است | کجاست مرد که بازار امتحان تیز است | |||||
| دلم ز وعدهی شیرین لبی است در پرواز | که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است | |||||
| ز من چه سرزدهای سرو نوش لب که دگر | سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است | |||||
| منه فزونم ازین بار جور بر خاطر | که پیک آه گران خاطر سبک خیز است | |||||
| کشاکش رگ جانم شب دراز فراق | ز سر گرانی آن طره دلاویز است | |||||
| به این گمان که شوم قابل ترحم تو | خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است | |||||
| چو محتشم سخن زا قامتت کند بشنو | که گاه گاه سخنهای او بانگین است | |||||