محتشم کاشانی (غزلیات)/مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو
ظاهر
| مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو | تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو | |||||
| از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش | تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو | |||||
| نیست رویت در مقابل لیک میگوید به من | صد سخن هر جنبشی از گوشهی ابروی تو | |||||
| غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا | تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو | |||||
| باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب | تا نیارد سوی من روز جدایی بوی تو | |||||
| راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن | بیزبان با من بگوید نرگس جادوی تو | |||||
| بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم | چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو | |||||