محتشم کاشانی (غزلیات)/ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز
ظاهر
| ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز | انجام دور حسن تو آغاز رستخیز | |||||
| جولانی تو راست که جولان ز لعب تو | صد رستخیز خاسته از هر نشست و خیز | |||||
| هر روز میکند ز ره دعوی آفتاب | کشتی حسن با تو قدر لیک در گریز | |||||
| داده خواص نافه به ناف زمین هوا | هرگه به جنبش آمده آن زلف مشگبیز | |||||
| دانی که چیست دوستی و کوشش وصال | با جان خود خصومت و با بخت خود ستیز | |||||
| تلخی صبر گفت ولی کرد آشکار | عذری ز پی بجنبش لبهای شهد ریز | |||||
| هرچند آتشش بود افسرده محتشم | او تیز میکند به نگههای تیز تیز | |||||