محتشم کاشانی (غزلیات)/اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم
ظاهر
اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم | وگر چشم از تو میبندم به مردن میرسد کارم | |||||
تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه بختی | نمایی ترک اغیار وز یک رنگی شوی یارم | |||||
مرا هم نیست آن بیغیرتی شاید تو هم دانی | که چون بینم تو را با دیگران نادیده انگارم | |||||
نه آسان دیدن رویت نه ممکن دوری از کویت | ندانم چون کنم در وادی حیرت گرفتارم | |||||
به هر حال آن چنان بهتر که از درد فراق تو | به مردن گر شوم نزدیک خود را دورتر دارم | |||||
توئی آب حیات و من خراب افتاده بیماری | که با لب تشنگی هست احتراز از آب ناچارم | |||||
مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده | که من بر بستر هجران ز سعی خویش بیمارم | |||||
به قهر خاص اگر خونریزیم خوشتر که هر ساعت | به لطف عامسازی سرخرو در سلک اغیارم | |||||
از آن مه محتشم غیرت مرا محروم کرد آخر | چو سازم آه از طبع غیور خود گرفتارم |