محتشم کاشانی (غزلیات)/به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست
ظاهر
| به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست | بر آسمان ز لب غیبافرین برخاست | |||||
| به بزم شعلهی ناز بتان جلوه فروش | فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست | |||||
| فکار گشت ز بس آفرین لب گردون | به قصد جلوه چو آن جلوهآفرین برخاست | |||||
| کرشمه سلسله جنبان قید دلها گشت | ز باد جلوه چو آن جعد عنبرین برخاست | |||||
| بلا به زود لب انبساط خندان شد | اگرچه دیر ز ابروی ناز چین برخاست | |||||
| به آرمیدگیش گرچه شد عزیمت رقص | ز جا نخاسته آرام از زمین برخاست | |||||
| چو داد جلوهی آشوب خیز داد و نشست | فغان ز محتشم والهی حزین برخاست | |||||