محتشم کاشانی (غزلیات)/دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز
ظاهر
دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز | نیم شب آمد برون چون افتاب نیم روز | |||||
همرهش فوجی ز میخواران پر ظرف از شراب | واقف از جمعی ز آگاهان آگاه از رموز | |||||
پیش پیش لشگر حسنش پس از صد دور باش | در کمانها تیرهای دل شکاف سینه سوز | |||||
پیش روی تابناکش کوههای عقل و صبر | در گداز از بیثباتیها چو برف اندر تموز | |||||
چون به راه آثار من ناگه نمود از دود آه | پیش چشم نیم بازش چون گیاه نیمسوز | |||||
دست مخمورانهای از ناز بردوشم فکند | کامشب از دهشت به دست رعشه دوشم هنوز | |||||
محتشم فریاد کز جام غرور آن ترک مست | غافل است از فتنه زاییهای این چرخ عجوز |