محتشم کاشانی (غزلیات)/درین کز دل بدی با من شکی نیست
ظاهر
| درین کز دل بدی با من شکی نیست | که خوبان را زبان با دل یکی نیست | |||||
| چو نی یک استخوانم نیست درتن | که بر وی از تو زخم ناوکی نیست | |||||
| بهر دردم که خواهی مبتلا کن | که ایوب تو را صبر اندکی نیست | |||||
| رموز نالهی بلبل که داند | درین گلشن که مرغ زیرکی نیست | |||||
| دلم از دست طفلی ترک سر کرد | که بیآسیب تیغش تارکی نیست | |||||
| نه از غالب حریفیهای حسن است | که یک عالم حریف کودکی نیست | |||||
| در وارستگی در قلزم عشق | مجو کاین بحر مهلک را تکی نیست | |||||
| اگر مرد رهی راه فنا پوی | که سالک را ازین به مسلکی نیست | |||||
| مرنجان محتشم را کو سگ توست | سگی کاندر وفای او شکی نیست | |||||