محتشم کاشانی (غزلیات)/خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد
ظاهر
| خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد | گشاده روی سحرگه ز خواب برخیزد | |||||
| علیالصباح نشیند چو مه به مجلس می | شبانه با رخ چون آفتاب برخیزد | |||||
| ز تاب می گل رویش چنان برافروزد | که سنبل سر زلفش ز تاب برخیزد | |||||
| بیاد آن مه خرگه نشین چو بارم اشگ | به شکل خوی که از آن صد حباب برخیزد | |||||
| شبی بود که چو از خواب دیده بگشایم | به دیدهام تو نشینی و خواب برخیزد | |||||
| بهر زمین که خرامی چو آهوی مشگین | ز خاک رایحه مشگ ناب برخیزد | |||||
| چو محتشم ز دل گرم اگر برآرم آه | ز دود آن همه بوی کباب برخیزد | |||||