محتشم کاشانی (غزلیات)/گرچه پای بندی عشق تو بیزنجیر نیست
ظاهر
| گرچه پای بندی عشق تو بیزنجیر نیست | از گریزش نیز غافل بودن از تدبیر نیست | |||||
| در تصرف کوش تا عشقم شود کامل عیار | کانچه مس را زر تواند ساخت جز اکسیر نیست | |||||
| حسن افسون است و دل افسونپذیر اما اگر | نیست افسون دم در افسون ذرهای تاثیر نیست | |||||
| صید را هرچند زور خود برون آرد ز قید | در طریق ضبط او صیاد بیتقصیر نیست | |||||
| پر برای مرهمی خوارم مکن کاندر دلم | خار خاری هست اما زخم تیغ و تیر نیست | |||||
| ز اعتماد آن که در زلفت به یک تارم اسیر | چندم آری در جنون این تار خود زنجیر نیست | |||||
| سرمده خیل ستم را در دل من چون هنوز | یک سر این کشور تو را در قبضهی تسخیر نیست | |||||
| صید را اینجا خطر دارد تو خاطر جمعدار | ای دل وحشی که این صیاد وحشیگیر نیست | |||||
| در وصال اسباب جمع و محتشم محروم از او | وصلت معشوق و عاشق گویا تقدیر نیست | |||||