محتشم کاشانی (غزلیات)/ز آب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
ظاهر
| ز آب دو دیده گل کنم خاک در سرای او | تا نشود ز آه من محو نشان پای او | |||||
| روی به خاکپای او شب به خیال میهنم | دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او | |||||
| گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان | کس نکشید همچو من آرزوی جفای او | |||||
| آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من | دور مباد یه نفس از سر من بلای او | |||||
| نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن | گر همه خاک ره بو چشم من است جای او | |||||
| گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش | محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او | |||||