محتشم کاشانی (غزلیات)/آن منتظر گدازی چشم سیاه او
ظاهر
| آن منتظر گدازی چشم سیاه او | جانیست در تن نگه گاهگاه او | |||||
| خوش کامرانیست در اثنای قهر و خشم | دیدن به دست میل عنان نگاه او | |||||
| در عین بسملم در انکار اگر زند | من با سر بریده شوم خود گواه او | |||||
| هست از سر بریده او یک رهم امید | جنبیدن لبی که شود عذرخواه او | |||||
| آن رتبه کو که بیحرکت سازم از دعا | دست فرشتهای که نویسد گناه او | |||||
| الماس ریزه ریخته در چشم غیرتم | هر برگ گل که ریخته در خوابگاه او | |||||
| او گرد غم فشانده ز حرمان به روی من | من خاک کوچه رفته ز مژگان ز راه او | |||||
| زلفش سپاه خسرو حسنست وین عجب | کاسباب قوت است شکست سپاه او | |||||
| منشین ز سوز محتشم ایمن که بر فلک | داغیست هر ستارهای از دود آه او | |||||