محتشم کاشانی (غزلیات)/یگانهای در دل میزند به دست ارادت
ظاهر
| یگانهای در دل میزند به دست ارادت | که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت | |||||
| اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب | میانهی من و او نگسلد کمند ارادت | |||||
| در این ولایت پرشور و فتد خانهی کنعان | چهها که مادر ایام کرد در دو ولایت | |||||
| شکسته رنگی رنج خمار هجر زحد شد | ز گوشهای بدرآ سرخوش ای سهیل سعادت | |||||
| فتاده حوصلهی مرغ روح تنگ خدا را | بده به خسته پیکان خود نوید عیادت | |||||
| به معبدیست رخ محتشم که میکند آنجا | نیاز یک شبه کار هزار ساله عبادت | |||||