محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
ظاهر
| زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ | ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ | |||||
| ز شهرت حسد اهل حسن برتو شده | حدیث یوسف و رشک برادران منسوخ | |||||
| دلم نهاد بنای محبت چو توئی | محبت دگران شد بنا بر آن منسوخ | |||||
| حدیث درد مرا دهر در میان انداخت | که شد حدیث دگر درد پروران منسوخ | |||||
| لب زمانه به حرف سمنبری جنبید | که ساخت حرف تمام سمن بران منسوخ | |||||
| خبر نداری از آن چاکری که خواهد کرد | بر تو خدمت صد ساله چاکران منسوخ | |||||
| هنوز محتشم این نظم تازه شهرت بود | که گشت نظم جمیع سخنوران منسوخ | |||||