محتشم کاشانی (غزلیات)/مدعی که آتش اعراض فروزندهی توست
ظاهر
| مدعی که آتش اعراض فروزندهی توست | مدعای دل او سوختن بندهی توست | |||||
| گر کنی پرسش و بی جرم بود چون باشد | تهمت آلود گنه کاین همه شرمندهی توست | |||||
| آن که افکنده به همت دو جهان را ز نظر | این گمان میکندش کز نظر افکندهی توست | |||||
| کم مبادا که طراوت ده باغ طربست | گریهی بنده که آب چمن خندهی توست | |||||
| محتشم کز چمن وصل تواش رانده فلک | بندهی ریشهی امید ز دل کندهی توست | |||||