محتشم کاشانی (غزلیات)/تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
ظاهر
تا بر سپهر از زر انجم بود نشان | دست در نثار تو بادا درم فشان | |||||
این که در ترقی کار تو بس که هست | ذات تو را بهر سر مو صد نشان ز شان | |||||
بر صاف سلسبیل کشان طعنه میزنند | از دردجرعه کرمت چاشنی چشان | |||||
عدلت ز عدل کسری و کی میبرد سبق | به ذلت ز بذل حاتم طی میدهد نشان | |||||
نطق سفیه گفت تو را بارگه نشین | دل بر دهن زدش که بگو پادشه نشان | |||||
از زر فشانی تو ره درگهت شده | ممتاز بر زمین چو بر افلاک کهکشان | |||||
زان عهد یاد باد که بیباده محتشم | میشد خوشان ز خوش دلی خدمت خوشان |