محتشم کاشانی (غزلیات)/حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب
ظاهر
حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب | دی هلالی بود و امشب ماه و امروز افتاب | |||||
بود در خرگه نقاب افکنده و محجوب لیک | دوش خرگه بر طرف شد دی نقاب امشب حجاب | |||||
یرات من بین که رد جولان گهش بوسیدهام | دی زمین امروز نعل بادپا امشب رکاب | |||||
گر به کویش جا کنم یک شب سگش از طور من | شب کند دوری سحر بیگانگی روز اجتناب | |||||
قتل من کز عشق پنهانم به کیش یار بود | دی گناه امروز خواهد شد روا امشب ثواب | |||||
دور آخر زد به بزم آتش که آن میخواره داشت | شام تمکین نیم شب تسکین سحرگه اضطراب | |||||
محتشم در لشگر صبر از ظهور شاه عشق | بودی تشویش امشب شور و امروز انقلاب |