محتشم کاشانی (غزلیات)/باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
ظاهر
| باز بر من نظر افکنده شکار اندازی | به شکار آمده در دشت دلم شهبازی | |||||
| کرده از گوشه کنارم هدف ناوک ناز | گوشه چشم خدنگ افکن صید اندازی | |||||
| خون بهای دو جهانست در اثنای عتاب | از لبش خندهای از گوشهی چشمش نازی | |||||
| سخن مجلسیش میکشد از ذوق مرا | چون زیم گر شنوم روزی از آن لب رازی | |||||
| به زکات قدمت بر لب بام آی امشب | چون به گوشت رسد آلوده به درد آوازی | |||||
| چشمت از غمزه مرا کشت و لب زنده نساخت | آخر ای یوسف عیسی نفسان اعجازی | |||||
| محتشم دل چو به آن غمزه سپردی زنهار | برحذر باش که واقف نشود غمازی | |||||