محتشم کاشانی (غزلیات)/نخل قد خم گشته که پرورده دردست
ظاهر
نخل قد خم گشته که پرورده دردست | بارش دل پرخون و گلش چهرهی زردست | |||||
صدساله وصال تو مرا میرسد ای ماه | گر مرهم هر خسته به اندازهی درد است | |||||
خاک که ز جولان سمندت شده برباد | کان زلف مشوش دگر آلوده گرد است | |||||
دل کز خرد و صبر و سکون صاحب خیل است | از تفرقهی عشق تو فرداست که فرداست | |||||
منسوخ کن حسن دلارام زلیخاست | عشق تو که آرام ربای زن و مرد است | |||||
ای دل حذر از بادیهی عشق که چون باد | سرگشته در آن ناحیه صد بادیه گرداست | |||||
ای محتشم آن شمع بتان را چه تفاوت | گر اشک تو گرمست و گر آه تو سرد است |