محتشم کاشانی (غزلیات)/ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس
ظاهر
ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس | خانهی قصاب مردم کش از آن کافر بپرس | |||||
با حریفان حرف آن مه بر زبان آور به رمز | از نظر بازان ره آن قصر و آن منظر بپرس | |||||
در هوایش تیز رو چون کوکب سیاره شود | وز هواداران آن سرو بلند اختر بپرس | |||||
جان سوی او رفته زان محبوب جانبازش طلب | دل بر او مانده احوالش از آن دلبر بپرس | |||||
بعد پرسش ای صبا با او بگو ای بیوفا | از وفا یک ره تو هم زان بیدل ابتر بپرس | |||||
عاشق قصاب را خون خود اندر گردن است | با تو گفتم محتشم گر نیستت باور بپرس |