محتشم کاشانی (غزلیات)/بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند
ظاهر
| بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند | بر فراز منظر آن چشم میگون بستهاند | |||||
| حیرتی دارم که بنایان شیرین کار صنع | بیستون طاق دو ابروی تو را چون بستهاند | |||||
| از ازل تا حال گوئی نخل بندان قدت | کردهاند انگیز تا این نخل موزون بستهاند | |||||
| جذبهی دل برده شیرین را به کوه بیستون | مردم ظاهر نگر تهمت به گلگون بستهاند | |||||
| از سگان لیلیم حیران که در اطراف حی | با وجود آشنایی راه مجنون بستهاند | |||||
| مژده مجنون را که امشب محرمان بر راحله | محمل لیلی به قصد سیر هامون بستهاند | |||||
| کردهاند از وعدهی وصل آن دو لعل دلگشا | پرنمک در کار تا از زخم ما خون بستهاند | |||||
| زیر این خون بسته مژگان مردم چشم ترم | از خس و خاشاک پل بر روی جیحون بستهاند | |||||
| حاجیان خلوت دل با خیال او مرا | دردرون جا دادهاند و در ز بیرون بستهاند | |||||
| ترک خدمت چو نتوان کین بنده پرور خسروان | پای ما درپایهی چتر همایون بستهاند | |||||
| تا ز محرومی به خوابش هم نبینم محتشم | خواب بر چشمم دو چشم او به افسون بستهاند | |||||