محتشم کاشانی (غزلیات)/به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
ظاهر
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش | نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش | |||||
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او | به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش | |||||
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او | که در جنبش به غیر از سایهی او نیست همتایش | |||||
براندازد ز دل بنیاد آرام آن سهی بالا | چو اندازد هوای رقص جنبش در سر و پایش | |||||
به تکلیف آمد اندر رقص اما فتنه کرد آن گه | که میل طبع بیتکلیف میشد در تماشایش | |||||
فشانم بر کدامین جلوهاش جان را که پنداری | دگرگون جلوه پردازیست هر عضوی ز اعضایش | |||||
به رقص آیند در زنجیر زلفش محتشم دلها | چو باد جلوه بی حد در سر زلف سمن سایش |