محتشم کاشانی (غزلیات)/خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است)
  خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است  
  نخل تو شد میوه‌ی ریز از تو ندیدم بری جامه چو گل میدرم صبر و تحمل بس است  
  در ره مرغ دلم حلقه مکن زلف را بر سر سرو قدت حلقه‌ی کاکل بس است  
  سایه ز خود گو ببر غیر تو گر خود هماست چتر همایون گل بر سربلبل بس است  
  تا ز نشاط افکنم غلغله در بزم انس از می نابم به گوش یک دو سه غلغل بس است  
  چند کشی محتشم بار تکبر ز خلق پشت تحمل خمید عجز تنزل بس است