محتشم کاشانی (غزلیات)/شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده
ظاهر
| شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده | همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده | |||||
| از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر | ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده | |||||
| چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد | جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده | |||||
| زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم | گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده | |||||
| هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر | خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده | |||||
| هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو | من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده | |||||
| گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم | حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده | |||||