محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
ظاهر
| زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز | فریب خورده چشمت هزار شعبده باز | |||||
| رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است | که اشگ من به درد صدهزار پردهی راز | |||||
| به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش | چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز | |||||
| به طول و عرض شبی در وصال میخواهم | که بر تو عرض کنم قصههای دور و دراز | |||||
| به نام نامی محمود در قلمرو عشق | زدند سکهی شاهی ولی طفیل ایاز | |||||
| به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود | شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز | |||||
| عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی | که هست آتش پروانه سوز شمع گداز | |||||
| بپرس از نفست سر آن دهن که جز او | کسی نرفته به راه عدم که آید باز | |||||
| به غیر دیدنش از طاقتم ازو نگذاشت | که غیرت ار همه کاهیست سست و کوه گداز | |||||
| چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت | به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز | |||||