محتشم کاشانی (غزلیات)/یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود
ظاهر
یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود | یک شب ای ماه ز بیداد تو بیداد که بود | |||||
مردم از ذوق چودی تیغ کشیدی بر من | کامشب از درد درین کوی به فریاد که بود | |||||
دور از بزم تو ماندم که ز میشستم دست | ورنه آن کس که مرا توبه ز می داد که بود | |||||
تا به خاک رهم از کینه برابر کردی | آن که پا بر سرم از دست تو ننهاد که بود | |||||
بخت دور از تو چه میکرد به خواب اجلم | آن که ننمود درین واقعه ارشاد که بود | |||||
چون به ناشادی مردم ز تو شادان بودم | آن که ناشادی من دید و نشد شاد که بود | |||||
چون تو ماهی که نترسید ز آه من و داد | خرمن محتشم دلشده برباد که بود |