محتشم کاشانی (غزلیات)/هرتار که در طره عنبر شکستنش
ظاهر
هرتار که در طره عنبر شکستنش | پیوند نهالی برگ جان من استش | |||||
ترسم ز دماغ دل من دود برآرد | آن دوده که زیب ورق یاسمنستش | |||||
میسوزدم از آرزوی رنگی و بوئی | با آن که گل و لاله چمن در چمنستش | |||||
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز | زان جوهر جان دور که در پیرهنستش | |||||
شیرین همه ناز است ولی ناز دلآشوب | از گوشهی چشمی است که با کوهکنستش | |||||
گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست | رنجید همانا که درین هم سخن استش | |||||
در سینهی گرمم دل آواره در آن کوی | مرغیست که درآتش سوزان وطنستش | |||||
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز | اهلیت سلطانی صد انجمنستش | |||||
گر جان رود از تن نرود محتشم از جا | کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش |