محتشم کاشانی (غزلیات)/به دست دیده عنان دل فکار مده
ظاهر
| به دست دیده عنان دل فکار مده | مرا ببین و به چشم خود اختیار مده | |||||
| ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک | کشیدی از کف بلبل به چنگ خار مده | |||||
| به رشک دادن من در دو روزه رنجش خود | هزار مست هوس را به بزم بار مده | |||||
| به غیر کامده زان زلف تابدار به رنج | به غیر شربت شمشیر آبدار مده | |||||
| غرور سد نگه شد خدای را زین بیش | شراب ناز به آن چشم پر خمار مده | |||||
| بز جر منصب فرهادیم بده اما | ز حکم خسرویم سر به کوهسار مده | |||||
| هزار وعدهی پر انتظار دادی و رفت | کنون که وعده قتل است انتظار مده | |||||
| گرفته تیغ تو چون در نیام ناز قرار | نوید قتل به جانهای بیقرار مده | |||||
| اگر به هیچ نمیارزم از زبون کشیم | به دست چشم سیه مست جان شکار مده | |||||
| وگر به کار تو میآیم از برای خودم | نگاه دار و به چنگال روزگار مده | |||||
| غرض اطاعت حکم است محتشم زین نظم | به طول دردسر آن بزرگوار مده | |||||