محتشم کاشانی (غزلیات)/بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
ظاهر
| بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت | گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت | |||||
| روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب | آن چه بیخورشید روی او ز غم بر ما گذشت | |||||
| از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او | بانگ واشوقا گذشت از آسمان هر جا گذشت | |||||
| نسبت خاصی از او خاطر نشینم شد که دوش | با تواضعهای عام از من به استغنا گذشت | |||||
| لحظهای زین پیش چون شمعم سراپا در گرفت | حرفم آن آتش زبان را بر زبان گویا گذشت | |||||
| ای زناوکهای پیشین جان و دل مجنون تو | تیر دیگر در کمان لطف نه آنها گذشت | |||||
| پر تزلزل شد زمین یارب قیامت رخ نمود | یا زخاک محتشم آن سرکش رعنا گذشت | |||||