محتشم کاشانی (غزلیات)/از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
ظاهر
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم | داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم | |||||
آن چه با جان من بدروز میکردی مدام | کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم | |||||
مژدهی تخفیف وحشت ده سگان خویش را | کز درت با یک جهان فریاد و غوغا میروم | |||||
میروم زین شهر و اهل شهر یک یک میکنند | زاری بر من که پنداری ز دنیا میروم | |||||
دشت تفتانتر ز صحرای قیامت میشود | با تف دل چون من مجنون به صحرا میروم | |||||
در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان | این تقاضاها که من خود بیتقاضا میروم | |||||
محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان | حرف رفتن سر به سر میگویم اما میروم |