محتشم کاشانی (غزلیات)/بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
ظاهر
| بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی | عفیالله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی | |||||
| شکستی از ستم پیمان چون من نیکخواهی را | تکلف هر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی | |||||
| به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت | چه بد دیدی که حرف بد به نام ما رقم کردی | |||||
| من از مهر تو هر کس را که با خود ساختم دشمن | تو با او دوست گشتی هرچه طبعش خواست هم کردی | |||||
| تفاوت ارچه شد پیدا که در خیل هواداران | یکی را کاستی حرمت یکی را محترم کردی | |||||
| چرا کوه وفایی را که بد از نه سپهر افزون | ز هم پاشیدی و ریگ بیابان عدم کردی | |||||
| مقام قرب خود دادی رقیب سست بیعت را | کرا بنگر به جای عاشق ثابت قدم کردی | |||||
| نگون کردی لوای دوستان این خود که کرد آخر | که در عالم به دشمن دوستی خود را علم کردی | |||||
| چه جای دوست کس با دشمن خود این کند هرگز | که بیموجب تو بدپیمان چنین با محتشم کردی | |||||