محتشم کاشانی (غزلیات)/زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند
ظاهر
| زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند | گیسو به پشت گرمی آن گردن بلند | |||||
| شمشیر قاطع اجل است آلت نجات | آنجا که گردن دل من مانده در کمند | |||||
| صد اختراع میکند از جلوههای خاص | قد بلندش از حرکت کردن سمند | |||||
| از اضطراب درد تو بر بستر هلاک | افتادهام چنان که در آتش فتد سپند | |||||
| من ناصبور و طبع تو بسیار ذیرانس | من ناتوان و عشق تو بسیار زوردمند | |||||
| قارون نیم که از تو توانم خرید بوس | دشنام را که کردهای ارزان بگو چند | |||||