محتشم کاشانی (غزلیات)/حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
ظاهر
| حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند | فتنهای گردد زمین و آسمان برهم زند | |||||
| هرچه دوران در هم آرد از پی آزار خلق | در زمان آن فتنه آخر زمان برهم زند | |||||
| فرد چون پیدا شود غارتگر عشقش ز دور | گرد او جمعیت صد کاروان برهم زند | |||||
| اینک میرسد شورافکنی کز گرد راه | قلب دلها بر درد صفهای جان برهم زند | |||||
| لعبتان صد جا کنند از حسن صد هنگامه گرم | چون رسد آن بت به یک لعبت نهان برهم زند | |||||
| چون کند نازش کمان دلبری را چاشنی | قلب صد خیل از صدای آن کمان برهم زند | |||||
| از دو لب خوش آن که من جویم به ایما بوسهای | در قبول آهسته چشم آن دلستان برهم زند | |||||
| کس چه میدانست کز طفلان اندک دان یکی | کشور دانایی صد نکته دان برهم زند | |||||
| عقل کی میگفت کاید مهر پرور کودکی | چون برون از خانه چندین خانمان برهم زند | |||||
| کی گمان میبرد می کانشمع فانوس حجاب | چون ز عرفان دم زند صد دودمان برهم زند | |||||
| صد ره اسباب ملاقات سگش از خون دل | محتشم گر در هم آرد پاسبان برهم زند | |||||