محتشم کاشانی (غزلیات)/گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست
ظاهر
| گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست | ور دورم از تو خاطرم آرامگیر نیست | |||||
| در هجر اینچنینم و در وصل آن چنان | خوش آن که هجر و وصل تواش در ضمیر نیست | |||||
| بیمار دل به ترک تو صحبتپذیر نیست | اما بلاست اینکه نصیحتپذیر نیست | |||||
| فرهاد رخم پرور چشم حقارتست | اما به دیدهی دل شیرین حقیر نیست | |||||
| خسرو حریص تاختن رخش شور هست | اما حریف ساختن جوی شیر نیست | |||||
| در زیر خنجر اجلش شکر واجب است | صیدی که او بقید محبت اسیر نیست | |||||
| در سینهی خار اشارات او به غیر | زخمیست محتشم که کم از زخمتیر نیست | |||||