محتشم کاشانی (غزلیات)/روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد
ظاهر
| روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد | دردمندان فراموش کرده را میدار یاد | |||||
| بیتکلف خوش طبیب مشفقی کز درد تو | مردم و هرگز نکردی از من بیمار یاد | |||||
| گردد از قحط طراوت چون گلت بیآب و رنگ | خواهی آوردن بسی زین دیدهی خونبار یاد | |||||
| من که دایم سر گران بودن ز لطف اندکت | این زمان زان لطف اندک میکنم بسیار یاد | |||||
| یاد میکردم ز سال پیش یاد از قید عشق | فارغم امسال اما میکنم از یار یاد | |||||
| با وجود رستگاری در صف زنهاریان | میکنم صد ره دمی زان تیغ با زنهار یاد | |||||
| کی جدایی زان فراموشکار کردی محتشم | گر گمان بردی که خواهد کردش این مقدار یاد | |||||