محتشم کاشانی (غزلیات)/به من حیفست شمشیر سیاستدار عبرت هم
ظاهر
| به من حیفست شمشیر سیاستدار عبرت هم | که بردم جان ز هجر و میبرم نام محبت هم | |||||
| یک امشب زندهام از بردن نامت مکن منعم | که فردا بیوصیت مرده باشم بیشهادت هم | |||||
| تو چون با جور خوش داری خوشا عمر ابد کز تو | کشم بار جفا تا زنده باشم بار منت هم | |||||
| به نوعی کرده درخواهم غم افسانهی عشقت | که بیدارم نسازد نفخه صور قیامت هم | |||||
| به بزمت غیر پر گردیده گستاخ آمدم دیگر | که دست قدرتش کوتاه سازم پای جرات هم | |||||
| مده با خود مجال دستبازی باد را ای گل | که جیب حسن ازین دارد خطر دامان عصمت هم | |||||
| سگی ناآشنایی کز وجودش داشتی کلفت | هوای آشنایی با تو دارد میل الفت هم | |||||
| کسی کز بیم من در صحبت او لال بود اکنون | زبان گر دست پیدا دار و آهنگ نصیحت هم | |||||
| ز محرم بودن بزمش ملاف ای مدعی کانجا | مرا پیش از تو بود این محرمی بیش از تو حرمت هم | |||||
| ز قرب غیر خاطر جمعدار ای محتشم کانجا | قبول اندر تقرب دخل دارد قابلیت هم | |||||