محتشم کاشانی (غزلیات)/ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
ظاهر
ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند | بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند | |||||
سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی | براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند | |||||
در آغوش خیالت جذبهای میخواهد این مخمور | که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند | |||||
به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را | کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند | |||||
شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو | که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند | |||||
تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران | ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند | |||||
رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه | که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند |