محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
ظاهر
| زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح | دلت مباد به تیر دعای من مجروح | |||||
| عجب مدان که به تیر دعا شود دل سنگ | ز شست خاطر ناوک گشای من مجروح | |||||
| شکست شیشهی دل در کفش که میخواهد | به شیشه ریزه آزار پای من مجروح | |||||
| ز خاک تربت من گل دمید و هست هنوز | ز خار گلی داغهای من مجروح | |||||
| جراحت دل ریشم ازین قیاس کنید | که هست صد دل بیغم برای من مجروح | |||||
| دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت | درون هم از دل الماس سای من مجروح | |||||
| شد از دم تو مسیحا نفس دل مرده | دواپذیر و دل بیدوای من مجروح | |||||
| خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست | ز ما سوا نشد و ماسوای من مجروح | |||||
| نماند محتشم از دوستان دلی که نشد | ز سوز گریه بر هایهای من مجروح | |||||