محتشم کاشانی (غزلیات)/شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد
ظاهر
شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد | صاحب این بیستون خرگه نگهدار تو باد | |||||
در جهانگیری به یک گردش سراپای جهان | همچو مرکز در میان خط پرگار تو باد | |||||
کارفرمای قضا کاین برگ و سامان شغل اوست | دایم اندر شغل سامان دادن کار تو باد | |||||
ار جهاد حیدری ور دفع اعدا میکنی | دین ایزد را مدد ایزد مددکار تو باد | |||||
چشم دشمن تا نبیند روی نصرت را به خواب | خار در چشمش ز دست بخت بیدار تو باد | |||||
خصم کز رشک تو خونها خورد بهر جبر آن | در غزا خونش غذای تیغ خون بار تو باد | |||||
محتشم از بهر فتح و نصرت آن کامجو | لطف یزدان متفق به ایمن گفتار تو باد |