محتشم کاشانی (غزلیات)/دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح
ظاهر
| دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح | للهالحمد که شد کین نهان تو صریح | |||||
| بود عاشق کشی اندر همه عهدی پنهان | آخر این رسم نهان شد به زمان تو صریح | |||||
| خوش برانداختهای پرده که در خواهش می | هست در گوش من امشب سخنان تو صریح | |||||
| دوش در مستی از آن رقعهنویسی هر حرف | که دلت داشت نهان کرد بیان تو صریح | |||||
| آن که میداشت عبور تو به مسجد پنهان | دوش میداد به میخانه نشان تو صریح | |||||
| با تو هم دشمنی غیر عیان شد امروز | بس که سوگند غلط خورد به جان تو صریح | |||||
| به کنایت سخن از جرم کسی گفتی و گشت | کینهی محتشم از حسن بیان تو صریح | |||||