محتشم کاشانی (غزلیات)/دی باز جرعه نوش ز جام که بوده
ظاهر
| دی باز جرعه نوش ز جام که بوده | صد کام تلخ کرده به کام که بوده | |||||
| آنجا که بود بهر تو در خاک دامها | دام که پاره کرده ورام که بوده | |||||
| آنجا که جستهاند تو را چون هلال عید | به رقع گشودهی ماه تمام که بوده | |||||
| سرگرمیت چو برده به کسب هوا برون | خورشیدوار بر در و بام که بوده | |||||
| ای صد هزار صید دل آزاد کردهات | خود صیدوار بسته دام که بوده | |||||
| شب عارفانه ساقی بزم که گشتهای | تا روز جرعه نوش ز جام که بوده | |||||
| در حالت شکفتگی از رغم محتشم | حالت طلب ز طرز کلام که بوده | |||||