محتشم کاشانی (غزلیات)/شوق میگرداندم بر گرد شمع سرکشی
ظاهر
| شوق میگرداندم بر گرد شمع سرکشی | همتی یاران که خود را میزنم برآتشی | |||||
| همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان | خواهد از جاکندنم جولان تازی ابرشی | |||||
| ناوکی کامروز دارم این قدرها زخم ازو | خواهد آوردن قضا فرد ابروان از ترکشی | |||||
| توبههای مستی عشقم خطر دارد که باز | پیش لب آورده دورانم شراب بیغشی | |||||
| بادهای کامروز دارد سرخوشم از بوی خود | هوش فردا کی گذارد در چو من دریاکشی | |||||
| از می لطفش چو نزدیکان جهانی جرعه کش | من چو دوران چاشنی از جام استغنا چشی | |||||
| از وثاق محتشم فردا برون خواهد دوید | خانهسوزی در شهر افکنی مجنون وشی | |||||