محتشم کاشانی (غزلیات)/قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید
ظاهر
| قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید | زمین بر من زبان بهر مبارک باد بگشاید | |||||
| به خاک از رشحهی خون نقش شیرین آید ولیلی | رگ فرهاد و مجنون را اگر فصاد بگشاید | |||||
| خط پرویز را از عشق خود در وادی شیرین | که هر جا مشکلی در ره بود فرهاد بگشاید | |||||
| زبان عجز بگشاید که ای شاه جفا پیشه | کز استیلا کمین بر صید و خود صیاد بگشاید | |||||
| قضا پیش از محل تیر بلائی گر کند پرکش | نگهدارد که روزی بر من ناشاد بگشاید | |||||
| در حرمان که دارد صبر دخلی در گشاد آن | کلیدش هست چون بر گشته بیداد بگشاید | |||||
| گره از تار زلفش محتشم نتوان گشود اما | اگر توفیق باشد کور مادرزاد بگشاید | |||||