محتشم کاشانی (غزلیات)/نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
ظاهر
| نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه | ز دور این نالهی ما در دلت دارد اثر یا نه | |||||
| یقین داری که دارم از خیالت پیکری با خود | که شب تا صبح دم میگردمش بر گرد سر یانه | |||||
| به گوشت هیچ میگوید که اینک میرسد از پی | چو باد صرصر آن دیوانهی صحرا سپر یا نه | |||||
| به خاطر میرسانی هیچ گه کان دشت پیما را | به زور انداختم از پا من بیدادگر یا نه | |||||
| برای آزمایش بار من بر کوه نه یک دم | ببین خواهد شکستن کوه را صد جا کمر یا نه | |||||
| چو جان را نیست در رفتن توقف هیچ میگوئی | که باید بازگشتن بیتوقف زین سفر یا نه | |||||
| نوشتم نامه وز گمراهی طالع نمیدانم | که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامهبر یا نه | |||||
| بیا و محتشم از بهر من دیوان خود بگشا | به بین بر لشگر غم میکنم آخر ظفر یا نه | |||||