محتشم کاشانی (غزلیات)/رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب
ظاهر
| رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب | هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب | |||||
| بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در خون | نگاهی کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب | |||||
| تن و جانم فدای نرگس غماز او بادا | که از طرز نگاهش فتنه را جان در تنست امشب | |||||
| شراب دهشتم دست هوس کوتاه میدارد | ز نقل وصل کاندر بزم خرمن خرمن اسب امشب | |||||
| کند بدگوئیم با غیر و من بازی دهم خود را | که دیگر دوست در بند فریب دشمن است امشب | |||||
| در اثنای حدیث درد من آن عارض افزودن | برین کز عشقم آگه گشته وجهی روشن است امشب | |||||
| در آغوش خیالش جان غم فرسوده را با او | حجاب اندر میان نازکتر از پیراهنست امشب | |||||
| ز بزم شحنه مجلس خدا را برمخیزانم | که نقد وصل دامن دامنم در دامنست امشب | |||||
| دو چشم محتشم آماجگاه تیر پی در پی | ز پاس گوشهای چشم آن صید افکن است امشب | |||||