محتشم کاشانی (غزلیات)/ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
ظاهر
| ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من | حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من | |||||
| خون من ریزد اگر آن گل رعنا بر خاک | ندمد جز گل یک رنگی او از گل من | |||||
| شادم از بیکسی خود که اگر کشته شوم | نکند کس طلب خون من از قاتل من | |||||
| آن چنان تنگ دلم از غم آن تنگ دهان | که غمش نیز به تنگ آمده است از دل من | |||||
| سر من بر سر آن کو فکن از تن که فتد | گاه و بیگاه گذار تو به سر منزل من | |||||
| داشت در کشتن من تیغ تو تعجیل ولی | زود آمد به سر این دولت مستعجل من | |||||
| محتشم چون به سخن نیست مه من مایل | چه شود حاصل ازین گفتهی بیحاصل من | |||||