محتشم کاشانی (غزلیات)/مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
ظاهر
| مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی | غم جهان همه بر من گماشت رفتی | |||||
| سواد خط مژهام زان فراق نامه سترد | که در وداع بنامم گذاشتی رفتی | |||||
| دل از وفا به تو میداد دست عهد ابد | ازو تو عهد گسل واگذاشتی رفتی | |||||
| به غیر حسرت و مردن بری نداد آن تخم | که در زمین دل خسته کاشتی رفتی | |||||
| لوای هجر که یک چند بود افکنده | تو در شکست غمش برفراشتی رفتی | |||||
| مرا که ابرش ادبار بد به زین ماندم | تو زین بر ابلق اقبلال داشتی رفتی | |||||
| دگر به زیستن محتشم امید مدار | چنین که در تب مرگش گذاشتی رفتی | |||||