محتشم کاشانی (غزلیات)/ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها
ظاهر
| ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها | ذکر تو به صد عنوان آرایش عنوانها | |||||
| در ورطهی کفر افتد انس و ملک ار نبود | از حفظ تو تعویضی در گردن ایمانها | |||||
| ای کعبهی مشتاقان دریاب که بر ناید | مقصود من گم ره از طی بیابانها | |||||
| جان رخش طرب تازد چون ولوله اندازد | غارت گر عشق تو رد قافلهی جانها | |||||
| شد در ره او جسمم با آن که ز خوبان بود | این کشتی بیلنگر پروردهی طوفانها | |||||
| آن ابر کرم کز فیض مشتاق خطا شوئیست | حاشا که بود در هم ز آلایش دامانها | |||||
| چون محتشم از دردش میکاهم و میخواهم | رنجوری خود در خود مهجوری درمانها | |||||